Saturday, February 6, 2010

کَرتیر اَهورمَزد مگوپت , مردی در سايه



کرتير به چمه بُرنده و استوار


به نام دادار اورمزد فرَهمندِ اشو افزونى جهان اَستومَند




چندی بود که ميخواستم پرده از زندگی اين موبد ,تئوریسین و پيشوای پنهان در تاريخ که در جای جای پهنه بزرگ فرمانروايي شش شاهنشاه ساسانی ,نام و سيمای او در کنار انان و در سينه کوه ها بر چندين سنگ نگاره ديده ميشود بردارم . كرتیر در جايگاه هيربدی از هنگام پادشاهى اردشیر پاپكان وارد پهنه فرهنگی و دينی مى گردد وپس از شش پادشاه در آغاز پادشاهى نرسى در جايگاه ويژۀ کرتير هرمزان و بوختار(بختدار) روان بهرام, از ان ناپديد و سترده ميشود . من در اينجا چند بند از گفتار او را برگزيده و برگردان پارسی کردم تا او را بزبان خودش شناسيد .



هر که اين نسک و نامه بخواند، به ايزدان و خداوندگاران و روان خويش راد و راست باشد و نيز براى اين نيايش‏ها و کردار نيك و دين مزديسنى كه در دوران زندگى انجام شد پايدار باشد و از اين پس نافرمان نباشد و او اشکار بداند كه پرديس هست و دوزخ هست و كسى كه كرفه‏گر ( ثواب كار) است به پرديس مى‏رود و كسى كه گناهكار باشد به دوزخ افكنده مى‏شود و كسى كه كرفه‏گر باشد و بر كرفه كردن دلير باشد به آن تنِ استومند ( مادى) کامکار و نيکنامی رسد، چنان كه به منِ كرتير رسيد. تا به ان تن استومند گردی .
وانگاه که اييران تهی شد از ايين پارسا و ردپساک برفت و دروندي(گناهکاري) ايين زامياد شد که ايران شهر چاهی بود ترسناک بسيار پهن و بن ناپيدا پر از مار و کژدم و سوسمار و ديگر خرفستران.



آن گاه ايوانى پيداست، در آسمان پيداست و شهرياری سپيدگونه (درخشان) و آريه روان بر تختی زرين و چيدين به دست هويداست که درفش در دست دارد که ايزدان اشکار کرد که او پارساتر از ديگران بود
من كردير، تاكنون براى ايزدان و خداوندگاران و روان خويش بس رنج ديده‏ام و بسيار آتشها و مغان را در كشور ايران نيكبخت كرده‏ام در پارس، پارت، بابل‏ (آسورستان)، ميشان، نُودشهرگان يا نوشيرگان ( آديابن، آذربايجان، سپاهان‏ (اصفهان)، رى، كرمان، سيستان، گرگان، مرو، هرات، ابرشهر، تورستان، مكران، كوشان شهر تا پيشاور.


و در بيرون از ايران شهر ( انيران) نيز آتشها و مغانى را كه در كشورهاى انيران‏ بودند، به زاميادی كه اسبان و مردان شاهان شاه رسيدند: شهرستان انطاكيه، سرزمين‏ سوريه و آنچه وابسته به سوريه است، شهرستان ترسوس، سرزمين كليكيه و آنچه وابسته به كليكيه است، شهرستان قيصريه، سرزمين كاپادوكيه و آنچه وابسته به‏ كاپادوكيه است تا سرزمين يونان، سرزمين ارمنستان و گرجستان، الان، بلاسكان ( بالكان) تا دروازه الانان كه شاپور شاهان شاه با اسب و مردان خويش زد و چيره گشت. در اين جايها هم من به فرمان شاهان شاه آن مغ مردان و آتش‏هايى را در اين سرزمين‏ها بود مهتر كردم و نگذاشتم كه زيان و ويرانی باشد. و آنچه را كسى ويران كرده بود بازستدم و به سرزمين خود بازنهادم .



مرا موبد و داور همه سرزمين‏ها كرد و مرا «آئين بُد» و افسر و هوانگاه آتش ناهيد اردشير و همراه اناهيد بانوی ورجاوند در استخر كرد و مرا «كرتير رستگارنده روان بهرام موبد اورمزد خواند.


در گوناگون سرزمين ها در همه كشور، كارهاى اورمزد و ايزدان برتر شد و دين مزديسنى و مغان در كشور به چيرگي گرفت و به ايزدان و آب و آتش و گوسفند و چهارپايان سپيد در كشور، خشنودى بزرگ رسيد و به اهريمن و ديوان آزار بزرگ رسيد و كيش اهريمن و ديوان از شهر بيرون شد و آواره گشت.


به خواست ايزدان ,ان دسته از يهوديان بدخواه که دسمني کردند، شَمنان، برهمنان، نصارى، مسيحيان که دين مزديسني به سخره گرفتند، مغتسله و زنديقان با دادگری در كشورسركوب شدند و بتهايشان ويران و لانه‏هاى ديوان خراب گشتند و جايگاه و نشستنگاه ايزدان بنا گرديد.


اين نوشته (نامه) را به اين راه نوشتم، چون منِ كرتير از آغاز تاكنون، براى شهرياران و خداوندگاران نوشته و مهر بسيارى برپا کردم در راه ايين مزديسنی و بسيار نام خويش را در گوناگون جای برنوشته، پذيره و وپسدادنامه نوشته‏ام كه اگر كسى در زمان آينده،هر گونه كتيبه‏اى ببيند، بداند كه من آن كرتيرم كه در زمان شاپور شاهان شاه «كردير موبد و هيربد» خوانده مى‏شدم در زمان هرمزد شاهان شاه و بهرام شاهان شاه، پسران شاپور «كردير موبد اورمزد» خوانده مى‏شدم و در زمان بهرام شاهان شاه پسر بهرام ,كردير رستگارنده(منجي) و روان بهرام موبد اورمزد خوانده شدم.


اين برگردان بنا بر نوشته ژينيو و يادداشتهاى دکتر تفظلي, مكنزى و شروو و گُرنه گرداوری شده .
شادی افزون