Wednesday, July 8, 2009

اين نام و دشمنانش



چامه ای در بهر ايران که چندی پيش سر هم کردم.شاد باشيد




بهر تو گويم من اکنون ,دشمن ايران زمين
اشکارا سام نشانی ميدهد تا لشکر دشمن ببين
من به رندی نام ايران را بقربانش روم
ول به پنهان ناسزا من بهر ان کورش دهم
من بباشم بچه ملا ,نام من سيد کذا
جد من درس خوارج خوانده در کرب و بلا
من به صد جد تخمم از قادص بود
دشمن کورش و دارا و اهورا پرس بود
من برايم فرق نيست مابين ايران و عراق
من بخوانم هر دو را امت ز واحد زير طاق
من اگر راهی شود ,اين نام را کرده دمر
برگزينم از برش نامی ز جدم ول عمر
من توانم بود پان ترکيست که شايد نام من قربان يوقول
جد من تخمک ز گرگان باشد و ايل مغول
من خوشم نايد که گويی جدم از ايران بود
از تبار اذر و اران و مهرافروز دين پاکان بود
کينه ای دارم فراوان بهر تاريخ کيان
بهر ان کورش و دارا و هر که بودش مهربان
من که تاريخم بباشد از نخست لخت و بری
پس کنم لوده چو فرهنگ اريايی و دری و پهلوی
کز ندارم کورشی کز نام او عيسی شنيد
ول ندارم من يه زرتشت کز که يونانی بديد
پس بشورم من ز نفرت بهر ان نام کهن
من بسازم من در اوردی يه تاريخی بره ان ترکمن
گر که دانم بابکان باشد ز بن ايرانيان
من دروغی گويم و بستم به نامش گرگکان
يا که شايد من بباشم امتی
نام من باشد يدالله يا غلام يا نعمتی
من ندانم اشکارا جد و آوادم کيه
آن زبان پيشينه و فرهنگ و دودمانم چيه
من فقط دانم که يادم داده اند از بچگی
گل بريزم بر سرم ,سينه زنم لبيک گويم جملگی
من امام غيب را کردم خودش پيغمبری
من بجايه ايزدان پرستش کنم حور و ضريح
چون نخواندم و ندانم بهر ايرانش ز جم
من چو بوزينه بخندم بهر پارسی گويش ال عجم
يا که شايد من بباشم يک چريک قربان علين
استالينيست خر سبيل کيسه کش رفيق لنين
من ادايه اينتلکت آرم که نام دوستم باشد فيدل
خاءنم من که دهم ان ميهنم به روسيه با جون و دل
من برايم ياد ان فرهنگ ايران همچو يک مشکل بود
چون گ ه ی نيستم خودم ,ايرانييت پشکل بود
يا که باشد نام من يک جاهدی مسعود نام
مريم و صغرا کنم خر و بيندازم به دام
من زنان صيغه کنم مغنع ببندم بر سرش
با سيا بازی بگويم من نباشم شيخکش
من بيارم لشگرم ان پرچم شير و کذا
گر که سی سال پيش کردم بهر تخ جمشيد و کورش ناسزا
پس بگويد بهر تو سام ,چامهٌ ان پير طوس
پند دادت يک هزار سالی گذشته چون ز دوست
کز ز اميزش ز تازی و ز ترکان و فروس
آيدت ايلی چو سان يک خر خروس
که نباشد او ز تازی يا ز ترکان يا فروس
او زند جفتک و قو قوولی کند همچون خروس

سام سام
کنون پند گيری ز سام سام همين
که او گويدت ساليان اينچنين
بيايد به روزی ز ويران زمين
ز فرياد ايرانيان راستين
به انبوه ان پرچمان ارغوان را بدست
که خواهند ايران ز ايين تازی برست
که گويند سيروس و کاوه و بابک تو را
ز جنبش ,درفش کاويانی به پا
نه شيخک پرستند, نه ال عبا
نه سردار قادص رضايي, و يا خاتمی الرضا
که انان بکندند سبز جامه از تن چنان
بپوشند سرخ جامگی بابکان زين پسان
بشورند ز بيداد ضحاک تازي, سيا لشگرش
بريدند مار ستمکار را از سرش
به فرياد گويند به مردم ز دنيا , انيرانيان
که زين پس اين سرزمين باشدش بهر ايرانيان
وزين گه ,ستم زندگی را به ايران بس است
زبان را و فرهنگ و نامان قادص ز ايران برست
هوا سرخ و زرد و کبود و بنفش
کنون پرچمم باشدش کاويانی درفش
من اين خاک کردم ز فرياد کورش به خشم
که ويران دگر باره ايران شود بهر رستم و رخش

سام سام